شماره ٣١١: دل پيش نظر گير سر و برگ نمو کن

دل پيش نظر گير سر و برگ نمو کن
گر مايل نازي سوي اين آينه رو کن
شايسته تسليم يقين سجده کس نيست
اي ننگ عبادت عرقي چند وضو کن
تا چشم هوس هرزه نخدد مژه بر بند
در جوهر اين آينه چاکيست رفو کن
منظور وفا گر بود امداد ضعيفان
با سبزه خطايي که کني از لب جو کن
صد طبله عطار شکسته است دريندشت
هر خاک که بيني نم آبي زن و بو کن
تحقيق خيالات مقابل نپسندد
تمثال پرستي سر آينه فرو کن
بر چيني دل غير شکستن چه توان کرد
ابريشم اين ساز نوا باخته مو کن
زين ورطه نرسته است کسي بي سر تسليم
زان پيش که کشتي شکند فکر کدو کن
از قطره گم گشته همان بحر سراغست
هر گاه که يادم کني انديشه او کن
بيمطلبي از شبهه و تحقيق مبراست
آن روي اميدي که نداري همه سو کن
(بيدل) طلب راحت اگر مقصد جهد است
چون موج گهر بر دل ناکام غلو کن