چه بود سر و کار غلط سبقان در علم و عمل بفسانه زدن
زغرور دلائل بيخردي همه تير خطا به نشانه زدن
تب و تاب قيامت و غلغل آن بحيا رها کن و قصه مخوان
حذر از نفسي که در اهل زمان رسد آتش دل بزبانه زدن
زمزاج جهان غرور نفس غلط است نشاندن جوش هوس
که زمزرع فتنه نمو نبرد سرو گردن خوشه و دانه زدن
همه گر تگ و تاز جنون طلبي کشدت بوصول بساط غنا
چو طبيعت موج گهر نسزد زمحيط ادب بکرانه زدن
مژه از توقع کار جهان بهم آر و غبار هوس بنشان
بگشودن چشم طمع نتوان صف حلقه بهر در خانه زدن
عقبات جهنم و رنج ابد نرسد بعذاب نفاق و حسد
توامان طلب از در خلد و درا به تغافل از اهل زمانه زدن
گرم بفلک طلبد ز زمين و گرم بزمين فگند زفلک
بقبول و اطاعت حکم قضا نتوان در عذر و بهانه زدن
در عاشق و عجز مزاج گدا سر حسن و غرور دماغ جفا
من و آينه داري عرض وفا تو و طره عربده شانه زدن
بدماغ تغير ناز بتان خرابي (بيدل) ما چه زيان
که بکلفت طبع غني نزند غم پينه بدلق گدا نزدن