شماره ٢٣٧: اي هرزه درا ناله بلب دزد گره کن

اي هرزه درا ناله بلب دزد گره کن
سستست کمان از نفس سوخته زه کن
تلخيست درين باغ سرانجام حلاوت
بر سبب تغافل زن و دل جمع زبه کن
چون کاغذ سوزن زده در عرصه آفات
رو سينه بناوک ده و سامان زره کن
بي گم شدن از آفت شهرت نتوان رست
در نام تو زخميست نگين بشکن و به کن
زان بيش کزان معرکه نو ميدرائي
(بيدل) مژه بر بند وداع که و مه کن