شماره ٢٣١: اي التفات نام تو گيرائي زبان

اي التفات نام تو گيرائي زبان
ذکرت انيس خلوت تنهائي زبان
حيرت نواي زير و بم ساز قدر تو
اخفائي خموشي و افشائي زبان
هر چند ما و من بصد آهنگ گل کند
نبود خلل بمعني يکتائي زبان
تا بوي خير و شر بري از گلشن خيال
برگ گلي نرست برعنائي زبان
اين چارسو که مرکز سوداي ما و تست
دارد دکاني از نفس آرائي زبان
خاموشي است مطرب ساز خروش ما
جز گوش نيست مايه گويائي زبان
رمز چه مدعا که بافشا نمي کند
از يک ورق خيال معمائي زبان
عالم بحسن خلق توان کرد صيد خويش
دام و کمند نيست بگيرائي زبان
موجي که بال شوخيش آسود گوهر است
دل طرح ميکند انشائي زبان
(بيدل) بحرف و صوت حقيقت نمي خرند
هزيان نواست جرأت سودائي زبان