شماره ١٧٣: تا کجا يارب نوي دوزد گريبان مرا

تا کجا يارب نوي دوزد گريبان مرا
چون گل اينجا يکجهان دلق کهن گم کرده ام
عمرها شد همچو نال خامه مي پيچم بخويش
پيکر چون رشته ئي در پيرهن گم کرده ام
شوخي پرواز من رنگ بهار نازکيست
چون پر طاوس خود را در چمن گم کرده ام
چون نفس از مدعاي جست و جو آگه نيم
اينقدر دانم که چيزي هست و من گم کرده ام
هيج جا (بيدل) سراغ رنگهاي رفته نيست
صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کرده ام