شماره ١٢٨: گر ما گوئيم ما کجائيم

گر ما گوئيم ما کجائيم
ورتو توهم آنکسي که مائيم
پوشيدگي ايم ليک رسوا
عرياني ليک در قبائيم
گوشيم شنيدني نداريم
چشمبم و مژه نمي گشائيم
گر شکوه کنيم بي تميزيم
ور شکر خيال نارسائيم
تا خاک نشان دهيم عرشيم
چون سر بگمان رسيم پائيم
بي نسبت نسبتييم و سحريم
ني هست نه نيست آشنائيم
زين شعبده هيچ نيست منظور
جز آنکه بفهم درنيائيم
عيب و هنر تعين اينست
پيدا و نهان جنون قبائيم
پنهان چيزيکه در گمان نيست
پيدا اين ها که مي نمائيم
آخر بکجا رويم زين دشت
در خارستان برهنه پائيم
اينجا چه سلامت و کجا امن
يکدانه و هفت آسيائيم
کوه و صحرا و باغ و بستان
مائيم اگر زخود برائيم
با غير يگانگي چه حرف است
از عالم خويش هم جدائيم
يارب زکجا تميز جوشيد
کاينه صد جهان بلائيم
در نسخه شبهه جدائي
تصحيف حقيقت خدائيم
استغناي نياز خويش است
خود را بر خود چه وانمائيم
عرض من و ما عرق کمين است
ساز خاموش تر صدائيم
(بيدل) زين حرف وصوت تن زن
افسانه راز کبريائيم