شماره ٩٠: عبرت انجمن جائيست ما مني که من دارم

عبرت انجمن جائيست ما مني که من دارم
غير من کجا دارد مسکني که من دارم
در بهار آگاهي ناز خودفروشي نيست
رنگ بو فراموشست گلشني که من دارم
موج گوهرم عمريست آرميده مينازد
رنج پا نميخواهد رفتني که من دارم
منت کفن ننگ است بر شهيد استغنا
غيرت شرر دارد مردني که من دارم
خامشي زهيچ آهنگ زير بم نميچيند
ناشنيده تحسيني است گفتني که من دارم
وضع مشرب مجنون فاش ترز رسوائيست
در بغل نميگنجد دامني که من دارم
دارو ريسمان اينجا تا بحشر در کار است
شمع بزم منصوريست گردني که من دارم
آه درد نوميدي بر که بايدم خواندن
داشت هر کرا ديدم شيوني که من دارم
چرب و نرمي حرفم حيله کار افسون نيست
خشک ميدود بر آب روغني که من دارم
حرف عالم اسرار بر ادب حوالت کن
دم زدن خس و خار است گلخني که من دارم
غور معينم دشوار فهم مطلبم مشکل
(بيدل) از زبان اوست اين مني که من دارم