زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چيدنت نازم
چو شمع از شوخي برق نگه باليدنت نازم
زخاموشي بهم پيچيده ئي شور قيامت را
بجيب غنچه طوفانهاي گل دزديدنت نازم
نبود اين دشت اي پاي تمنا قابل جولان
برنگ اشک در اول قدم لغزيدنت نازم
همه لطفي و از حال من (بيدل) نه ئي غافل
نظر پوشيده سوي خاکساران ديدنت نازم