رنگ پر ريخته الفت گلزار توايم
جسته ايم از قفسي خويش و گرفتار توايم
خاک ما جوهر هر ذره اش آينه گراست
در عدم نيز همان تشنه ديدار توايم
مرکز ديده و دل غير تمناي تو نيست
از نگه تا بنفس يک خط پرکار توايم
اشک و آهست سواد خط پيشاني شمع
همه واسوخته سبحه و زنار توايم
پيش ازين ساغر الفت چه اثر پيمايد
ميرويم از خود و در حيرت رفتار توايم
دامن عفو حمايتکده غفلت ماست
خواب راحت نفس سايه ديوار توايم
جنس موهوم هوس شيفته ارزش نيست
قيمت ما همه اين بس که به بازار توايم
مست کيفيت نازيم چه هستي چه عدم
هر کجائيم همان ساغر سرشار توايم
خورده بر بيش و کم ذره نگيرد خورشيد
اي تو در کار همه ما همه بيکار توايم
ناله سامان جبين سائي اشکست اينجا
(بيدل) عجز نواي ادب اظهار توايم