شماره ٢٨٩: نبود نقطه ئي از علم اين کتاب غلط

نبود نقطه ئي از علم اين کتاب غلط
شعور ناقص ما کرد انتخاب غلط
فريب زندگي از شوخي نفس نخوري
که تيغ را نکند کس بموج آب غلط
شکست شيشه بچشمت بساط عشرت چيد
زرنگ باخته کردي بماهتاب غلط
رموز وضع جهانرا کسي چه دريابد
که خلق کور سوا دست و اين کتاب غلط
رجوع اصل خطا مي برد زطينت فرع
گرفتن است زسر چون شود حساب غلط
جهان زجوش غبار من آنقدر آشفت
که راه خانه خود کرد آفتاب غلط
نداشت آئينه ئي موج آب غيرمحيط
بجلوه خوردم از انديشه نقاب غلط
برون دائره مرکز چه آبرو دارد
نه بست عشق سرم را بآن رکاب غلط
بفرق حاصل ايندشت خاک مي بائيست
عرق زآئينه سعي ريخت آب غلط
بخواب ديدمت امشب که در کنار مني
اگر غلط نکني نيست حکم خواب غلط
زقطره قطره عيان ديد و از محيط محيط
نکرد فطرت (بيدل) بهيچ باب غلط