شماره ١٨٧: غفلت آهنگم زساز حيرت ايجادم مپرس

غفلت آهنگم زساز حيرت ايجادم مپرس
پنبه تا گوشت نيفشارد زفريادم مپرس
مدعاي عجزم از وضع خموشي روشن است
لب گشودن ميدهد چون ناله بر بادم مپرس
جوهر تعمير پرواز است سر تا پاي شمع
رنگ بر هم چيده ام از خشت بنيادم مپرس
حسن پنهان نيست اما عشق راحت دشمن است
خانه شيرين کجا باشد زفرهادم مپرس
الفت آينه دل نيز تسخيرم نکرد
چون نفس پر وحشيم از طبع آزادم مپرس
کرده ام يکعمر سير گلشن آباد جنون
ناله ميدانم دگر از سرو شمشادم مپرس
هيچ فردوسي برنگ آميزي اميد نيست
سر بپائي ميکشم از کلک بهزادم مپرس
معني گل کردن موج ازتظلم بسته اند
زندگي افسانها دارد زبيدادم مپرس
مشت خاکم عشق نادانسته صيدم کرده است
اي حيا آبم مکن از ننگ صيادم مپرس
هر کجا لفظيست (بيدل) معني ئي گل کرد است
ديگر از کيفت ارواح و اجسادم مپرس