چشم واکن شش جهت يار است و بس
هر چه خواهي ديد ديدار است و بس
سبحه بر زنار وهمي بسته اند
اين گره گر وا شود تار است و بس
گر بلند و پست نفروشد تميز
از زمين تا چرخ هموار است و بس
هر نفس صد رنگ بر دل ميخلد
زندگاني نيش آزار است و بس
چند بايد روز بازار هوس
چينيت را مو شب تار است و بس
باغ امکان نيست آگاهي ثمر
جهل تا دانش جنونکار است و بس
مبحث سود و زيان در خانه نيست
شور اين سودا به بازار است و بس
کاري از تدپير نتوان برد پيش
هر که در کار است بيکار است و بس
دود نتوان بست بر دوش شرار
چون زخود رستي نفس بار است و بس
جهل ما (بيدل) بآگاهي نساخت
نور بر ظلمت شب تار است و بس