فتيله ئي بدل بيخبر زداغ افروز
علاج خانه تاريک کن چراغ افروز
زباده برق عتاب آب دادنت ستمست
که گفت چهره برافروز و بيدماغ افروز
پري رخان بهزار انجمن قدح زده اند
تو اين چراغ طرب يکدو گل بباغ افروز
دليل منزل تحقيق ترک واسطه است
بسوز جاده و شمع ره سراغ افروز
اميد شعله آواز بلبلان تا چند
بدود ياس دمي آشيان زاغ افروز
بغير آبله پا دليل راحت نيست
باين چراغ توهم گوشه فراغ افروز
اگر فتيله موج ميت بتاب رسد
هزار انجمن از برق يک اياغ افروز
دمي که صفحه بذوق فنا زدي آتش
ره طلب بگهرهاي شب چراغ افروز
فروغ بزم وفا مغتنم شمر (بيدل)
چراغ اگر نفروزد کسي تو داغ افروز