شماره ١٠٥: ترک دنيا کن غم اين سحر باطل برمدار

ترک دنيا کن غم اين سحر باطل برمدار
آنچه پشت پاش بردارد تو بر دل برمدار
تا نگردد همتت ممنون سامان غنا
چون گهر زين بحر غير از گرد ساحل برمدار
گر زجمع مال سودي بايدت برداشتن
غير اين باري که دارد طبع سايل بر مدار
از حيا دور است سعي خفت روشندلان
شمع اگر خاموش هم گردد زمحفل برمدار
سجده مقبول است در هر دين و آئيني که هست
گر قدم دزديدي از ره سر زمنزل بر مدار
گر مروت قدردان آبروي زندگيست
تا تواني چون نفس دست از سر دل بر مدار
ذوق بيرنگي برون رنگ نتوان يافتن
محو ليلي باش و چشم از گرد محمل بر مدار
آنقدر خون شهيدت گلفروش ناز نيست
رنگ ناموس حنا از دست قاتل بر مدار
تا مبادا پا خورد خواب جنون هنگامئه
خاک آن منزل که دارد خون بسمل بر مدار
پيش قاتل شرم دار از ديده قربانيان
تا نگه باقيست مژگان در مقابل بر مدار
از تماشاخانه امکان بعبرت قانعم
يارب اين گوهر زپيش چشم (بيدل) برمدار