شماره ٩٢: ايقا صد تحقيق زتسليم مدد گير

ايقا صد تحقيق زتسليم مدد گير
هر چند رهت تا سر زانوست بلد گير
فرصت اثر کاغذ آتش زده دارد
چشمي به خيال آب ده و عمر ابد گير
پس از تو گذشت است غبار رم فرصت
زين مد امل آب بغربال و سبد گير
بيمغزي ازين بحر فتاده است بساحل
گيرم گهرت آئينه پرداخت زبدگير
خلقي به غبار هوس پوچ نفس سوخت
چندي تو هم از وهم پي جان و جسد گير
قدرت بجز اخلاق زمردان نپسندد
گيرائي اگر دست دهد ترک حسد گير
گر تربيت خلق بد و نيک ضروريست
چون زر سر بيمغز خران زير لگد گير
ناموس غنا درگرو کسوت فقر است
گر آب رخ آئينه خواهي بنمد گير
کارت بخود افتاده چه دنيا و چه عقبي
هر گاه قبول خودي اينها همه رد گير
جز ذات احد نيست چه تشبيه و چه تنزيه
خواهي صنم ايجاد کن و خواه صمد گير
(بيدل) غم آوارگي دير و حرم چند
آن راه که دور از بر خويش است بلد گير