هر که زين انجمن آثار صفا ميبيند
نشه از باده و از تار صدا ميبيند
روغن از پرده ئي بادام تواند ديدن
هر که از نرگس مست تو ادا ميبيند
نيست رنگين زحنا ناخن پايت که بهار
طلعت خويش درين آينها ميبيند
چه خطاها که ندارد اثر کج نظري
سرو را احول معذور دو تا ميبيند
در مقاميکه تماشا اثر بيرنگيست
چشم پوشيده بمعني همه را ميبيند
اين غروريکه بخلوتگه يکتائي اوست
گر همه آئينه گرديم کجا ميبيند
از خم کاگل او فکر رهائي غلط است
شانه هم دست خود آنجا بقفا ميبيند
جلوه شخص زتمثال عيانست اينجا
از تو غافل نبود هر که مرا ميبيند
شش جهت آبشد و آئينه ئي ساز نکرد
حسن يارب چقدر عرض حيا ميبيند
غير در عالم تحقيق ندارد اثري
(بيدل) آئينه ما صورت ما ميبيند