شماره ٤١: هر چند دل از وصل قدح نوش نباشد

هر چند دل از وصل قدح نوش نباشد
رحميکه زياد تو فراموش نباشد
حرفيکه بود بي اثر ساز دعايت
يارب بزبان نايد و در گوش نباشد
جائيکه بگردش زنداند از نگاهت
چندانکه نظر کار کند هوش نباشد
آنجا که ادب قابل ديدار پرستيست
واکردن مژگان کم از آغوش نباشد
در دير محبت که ادب آينه دار است
خاموش به آن شعله که خاموش نباشد
گويند بصحراي قيامت سحري هست
يارب که جز آن صبح بناگوش نباشد
خلقيست خجالت کش مخموري و مستي
اين خم کده را غير عرق جوش نباشد
سر تا قدم وضع حبابست خميدن
حمال نفس جز بچنين دوش نباشد
(بيدل) چه خيال است کمال تو نهفتن
آئينه خورشيد نمدپوش نباشد