نگه در شبهه تحقيق من معذور ميباشد
سراب آئينه ام آئينه من دور ميباشد
من وساز دکان خودفروشيها چه حرف است اين
جنون اين فضولي در سر منصور ميباشد
عذابي نيست گر از خانه پردازي برون آئي
جهاني از غم طاق و سرا در گور ميباشد
چه دارد آگهي غير از قدح پيمائي حاجت
بقدر چشم واکردن نگه مخمور ميباشد
معاش جاه بي عاجز کشي صورت نمي بندد
برات رزق شاهان بر دهان مور ميباشد
علاج خار خار حرص ممکن نيست جز مردن
کفن اين زخم ها را مرهم کافور ميباشد
حذر از گوشه چشمي کزين ياران طمع داري
نگاه اينجا چراغ خانه زنبور ميباشد
سراغ يک نگاه آشنا از کس نمي يابم
جهان چون نرگسستان بيتو شهر کور ميباشد
دران وادي که من دارم جنون شعله پروازي
اگر عنقاست محتاج پر عصفور ميباشد
ترنگي نيست کز شوقت نه پيچد در دماغ من
سر عشاق چيني خانه فغفور ميباشد
ندارد ساز اين کهسار جز خاموشي آهنگي
زموسي پرس آوازيکه شمع طور ميباشد
خرابات يقين فرقي ندارد ظرف و مظروفش
مي و مينا همان يکدانه انگور ميباشد
عبارت چيست غير از اقتضاي شوخي معني
پري نانيست پيدا شيشه هم مستور ميباشد
سياهي ريخت بر آئينه ادارک ما (بيدل)
چراغ محفل تحقيق را اين نور ميباشد