شماره ١٠: نقشم کسي از سعي چه فرهنگ برارد

نقشم کسي از سعي چه فرهنگ برارد
نقاش مگر از صدفش رنگ برارد
عمريست که با کلفت دل ميروم از خويش
خود را چقدر آينه با زنگ برارد
صد شام ابد طي شد و صد صبح ازل رفت
تا ياس زخويشم دو سه فرسنگ برارد
پهلو خور هنگامه صحبت نتوان زيست
زين انجمنم کاش دل تنگ برارد
در رهن خلشهاي نفس فرصت هستيست
تير تو کس از دل بچه آهنگ برارد
تفريح دماغ تو و من در خور وهم است
زين نسخه محال است کسي بنگ برارد
با دامن اگر عيب تگ و تاز نپوشي
عجز تو چه خار از قدم لنگ برارد
زين بار که من ميکشم از کلفت هستي
سنگيني نامم زنگين سنگ برارد
آئينه او محرمي وصل ندارد
حيراني ازين بيش کرا دنگ برارد
آه اين دل مايوس نشاطم نپسنديد
کو غنچه که واگردد و گل رنگ برارد
(بيدل) بکف خاک قناعت کن و خوش باش
تا گرد هوا گير تو او رنگ برارد