موي دماغ جاه و حشم حل نميشود
فغفور خاک گشت و سرش کل نميشود
ما و من هوسکده اعتبار خلق
تقرير مهملي است که مهمل نميشود
زين گرد اعتبار مچين دستگاه ناز
بر يکدگر چو سايه فتد تل نميشود
آئينه دار جوهر مرد استقامت است
پرداز تيغ کوه بصيقل نميشود
افسردگي کمينگر تعطيل وقت ماست
تا دست گرم کار بود شل نميشود
ناقدردان راحت وضع زمانه ئي
تا دردسر بطبع تو صندل نميشود
با اين دو چشم کاينه دارد و عالم است
انسان تحير است که احول نميشود
زين آرزو که سرمه نظرگاه چشم اوست
حيف است اصفهان همه مکحل نميشود
ايخواجه خواب راحت از اقبال رفته گير
اين کار بورياست زمخمل نميشود
با وهم و ظن معامله طول او فتاده است
عالم مفصلي است که مجمل نميشود
(بيدل) کسي بعرش حقيقت نميرسد
تا خاک راه احمد مرسل نميشود