شماره ٢٧٣: مشتاق تو گر نامه بري داشته باشد

مشتاق تو گر نامه بري داشته باشد
چون اشک هم از خود سفري داشته باشد
از آتش حرمان کف خاکستر داغيست
گر شام اميدم سحري داشته باشد
چون شمع بود سر بدم تيغ سپردن
گر نخل مرادم ثمري داشته باشد
آئينه مقابل نکني با نفس من
آه است مبادا اثري داشته باشد
غير از عرق شرم مقابل نپسندد
هستي اگر آئينه گري داشته باشد
عمريست که ما کمشدگان گرم سراغيم
شايد کسي از ما خبري داشته باشد
آرايش چندين چمن آغوش بهار است
هر سينه که يک زخم دري داشته باشد
اي اهل خرد منکر اسرار مباشيد
ديوانه ما هم هنري داشته باشد
ما محو خياليم ز ديدار مپرسيد
سامان نگه ديده وري داشته باشد
مفت طرب ما چمن ساده دليها
گر حسن بآئينه سري داشته باشد
اميد ز عاشق نکند قطع تعلق
گر آه ندارد جگري داشته باشد
(بيدل) دل افسرده بعالم نتوان يافت
هر سنگ که بيني شرري داشته باشد