شماره ٢٦٣: محرمانيکه بآهنگ فنا مسروراند

محرمانيکه بآهنگ فنا مسروراند
طپش آماده تر از خون رگ منصوراند
نامجويان هوس راز شکست اقبال
کاسها آمده بر سنگ و همان فغفوراند
جرسي نيست درين قافله بي سر و پا
ناله اين است که از منزل معني دوراند
نارسائي تک و تازاند چه پست چه بلند
تا بعنقا همه پرواز پر عصفوراند
چشم عبرت بره هرزه دوي بسيار است
ليک اين آبله ها زير قدم مستوراند
صوف و اطلس همه را پرده در رسوائيست
تا کفن پيرهن خلق نگردد عوراند
ميروند از قد خم مايل مطلوب عدم
بوسه خواه لب افسوس کمين گوراند
محرم نشه بخميازه نمي دوزد چشم
حلقه هاي در اميد همه مخموراند
تا کجا واسطه را حايل تحقيق کنيد
مژه ها پيش نظر دود چراغ طوراند
معني از حوصله فهم بلند افتاده است
خرمن ماه همان دانه کشانش موراند
خلق چون سايه نهفت آئينه در زنگ خيال
ورنه اين نامه سياهان بحقيقت نوراند
(بيدل) از شب پره کيفيت خورشيد مپرس
حق نهان نيست ولي خيره نگاهان کوراند