شماره ٢٥٢: لب بي صرفه نوا جهل سبق ميباشد

لب بي صرفه نوا جهل سبق ميباشد
خامه شايان عرق در خور شق ميباشد
با آدب باش که در انجمن يکتائي
دعوي باطلت انديشه حق ميباشد
بلبلان قصه مخوانيد که در مکتب عشق
دفتر گل پر پروانه ورق ميباشد
هر کجا غيرت حسن انجمن آراي حياست
خجلت از آينه داران عرق ميباشد
در قناعت اگر ابرام نجوشد چو حباب
سکته وضع رضا سدرمق ميباشد
جوع و شهوت همه جا پرده در دلکوبيست
نغمه دهر زقانون نهق ميباشد
خون ما مغتنم گرد سر تمکين گير
چتر کوه از پر طاوس شفق ميباشد
سنگ هم در کف اطفال ندارد آرام
دور مجنون چقدر سست نسق ميباشد
ورق جود کريمان جهان برگرديد
نان محتاج کنون پشت طبق ميباشد
(بيدل) از خلق جهان عشوه خوبي نخوري
غازه چهره اين قوم بهق ميباشد