گر ناله من پرتو انديشه دواند
طوفان قيامت بفلک ريشه دواند
شوق تو بسامان خراش دل عشاق
ناخن چه خيال است مگر تيشه دواند
دور از مژه اشک است و همان بي سر و پائي
غربت همه کس را بچنين بيشه دواند
شوريست درين بزم کز افسون شکستن
چندانکه پري بال کشد شيشه دواند
صد کوچه خيا است غبار نفس اينجا
تا سير گريبان بچه انديشه دواند
مجنون ترا گر همه تن بند خموشيت
چون ني هوس ناله بصد بيشه دواند
وقت است که چون غنچه بافسون خموشي
در ناله بلبل نفسم ريشه دواند
سعي امل از قد دو تا چاره ندارد
(بيدل) بره کوهکني تيشه دواند