گر شوق براهت قدمي پيش برارد
چون آبله باليدنم از خويش برارد
آنجا که خيال تو دهد عرض تجمل
تنهائيم از هر دو جهان بيش برارد
مقبولي و اوضاع مخالف چه خيال است
در ديده خلد گر مژه ام نيش برارد
امروز در بسته بروي همه باز است
آئينه مگر حاجت درويش برارد
از نسخه کيفيت امکان ننوشتند
لفظي که کسي حاصل معنيش برارد
گر شوخي ليلي نشود دام تحير
مجنون مرا کيست ادب کيش برارد
فرياد کزين قلزم وحشت نتوان يافت
موجي که نفس بي غم تشويش برارد
با برق سواران چه کند سعي غبارم
واماندگي ئي هست اگر پيش برارد
نوميدي سود ازدگان نيز دعائيست
اميد که آن نو خط ما ريش برارد
(بيدل) چمن آراي گريبان خياليست
يارب نشود آنکه سر از خويش برارد