شماره ١٩٥: فطرت آخر بر معاد از سعي اکمل ميزند

فطرت آخر بر معاد از سعي اکمل ميزند
رشته چون تاببده شد خود را بمغزل ميزند
نشه تحقيق در صهباي اين ميخانه نيست
مست و مخورش قدح از چشم احول ميزند
خواب خود منعم مکن تلخ از حديث بوريا
اين نيستان آتشي دارد به مخمل ميزند
اي بسا شيخي که ارشادش دليل گمرهيست
غول اکثر راه خلق از شمع و مشعل ميزند
طينت ظالم همان آماده ظلم است و بس
نشتر از رگ گر شود فارغ بدنبل ميزند
چاره در تدبير ما بيچارگان خون ميخورد
پيشتر از دردسر سودن بصندل ميزند
درد دل پيدا کنيد از ننگ عصيان وارهيد
با نمک چون جوش زد مي جام در خل ميزند
بر مآل کار تا چشم کرا روشن کنند
شمع در هر انجمن آئنيه صيقل ميزند
بسکه جوش حرص برد از خلق آثار تميز
امتحان طاس ناخن بر سر کل ميزند
ترک دعوي کن که در اقليم گير و دار فقر
کوس قدرت پاي لنگ و پنجه شل ميزند
جاه دنيا را پيام پشت پا بايد رساند
همتت پست است (بيدل) کي برين تل ميزند