فرصت انشايان هستي گر تکلف کرده اند
سکته مقداري درين مصرع توقف کرده اند
از مآل زندگي جمعي که دارند آگهي
کارهاي عالم از دست تأسف کرده اند
هستي و اميد جمعيت جنون وهم کيست
عافيت دارد چراغي کز نفس پف کرده اند
در مزاج خلق بيکاري هوس مي پرورد
غافلان نام فضولي را تصوف کرده اند
گشته اند آنها که در هنگامه اغراض پير
موسفيدي را بروي زندگي تف کرده اند
در حقيقت اتحاد کفر و ايمان ثابت است
اندکي از بدگماينها تخلف کرده اند
حسن يکتا کارگاه شوخي تمثال نيست
اينقدر آئينه پردازان تصرف کرده اند
(بيدل) از خوبان هيمين آئين استغنا خوش است
بر حيا ظلم است اگر با کس تلطف کرده اند