شماره ١٨٤: غرور قدرت اگر بازوي خمي دارد

غرور قدرت اگر بازوي خمي دارد
بملک بي خللي خاتم جمي دارد
گذشتن از سر جرأت کمال غيرت ماست
نفس تبسم تيغ تنک دمي دارد
زانفعال مآل طرب مباش ايمن
حذر که خنده اين صبح شبنمي دارد
مگر زعالم اضداد بگذري ورنه
بهشت هم بمقابل جهنمي دارد
گر از حقيقت اين انجمن خبر گيري
همين غمست که تخميربي غمي دارد
خطا بگردن مستان نمي توان بستن
طريق بيخبري لغزش کمي دارد
ورق سيه نکني سرنه پيچي از تسليم
بهوش باش که خط جبين نمي دارد
زجوش لاله رخان پر کنيد آغوشم
بقدر حوصله هر زخم مرهمي دارد
نسيم مژده وصل که ميدهد امروز
چو غنچه تنگي از آغوش من رمي دارد
چه رنگها که نبستيم در بهار خيال
طبيعت پر طاوس عالمي دارد
مباش غافل ارشاد گمرهي (بيدل)
جهان غول بهر دشت آدمي دارد