شماره ١٧٥: عمر ارذل ايخدا مگمار بر نيروي مرد

عمر ارذل ايخدا مگمار بر نيروي مرد
رعشه پيري مبادا ريزد آب روي مرد
تا نگردد عجز طاقت شبنم ايجاد عرق
صبح نوميدي مخندان از کمين موي مرد
گر طبيعت غيرت انديشد زوضع انفعال
سرنگوني کم وبالي نيست در ابروي مرد
بند بند آخر برنگ مو دو تا خواهد شدن
در جواني ننگ اگر دارد زخم زانوي مرد
هر چه از آثار غيرت ميتراود غيرتست
جوهر شمشير دارد موج زاب جوي مرد
بهر اين نقش نگين گر خاتمي پيدا کني
(لافتي الاعلي) بنويس بر بازوي مرد
شعله همت نگون شد کز تصاعد باز ماند
خوي شود هر گه تنزل بر دره در خوي مرد
از ازل موقع شناسان ربط الفت داده اند
آينه با زانوي زن تيغ بر پهلوي مرد
آلت او خصيه ئي خواهد تصور کرد و بس
در دماغ حيز اگر افتاده باشد بوي مرد
هيچکس نگسيخت (بيدل) بند اوهامي که نيست
آسمان عمريست ميگردد بجستجوي مرد