مدح سلطان سنجر

اي ممالک را مبارک پادشاه
اي سزاي خاتم و تخت و کلاه
تيغ خونخوارت پذيرفتار فتح
عفو جان بخشت خريدار گناه
روز کوشش بحر گردون کر و فر
وقت بخشش چرخ دريا دستگاه
شاه احمد نام موسي معرکه
شاه يوسف صدق يحيي انتباه
عز دين و ملک دولت آنکه هست
عز و دين و ملک و دولت را پناه
ساحت عرشست خاک حضرتت
کاندرو جز کبريا را نيست راه
روز بارت خاک بوسان ره دهند
آفتاب و سايه را در بارگاه
آسمان چشم حوادث برکند
گر کند در سايه چترت نگاه
بر اميد آنکه از روي قبول
رفعت چتر تو يابد جرم ماه
پوشد اندر عرصه گاه هر خسوف
کسوتي چون کسوت چترت سياه
چرخ و ارکان فوق تختي بيش نيست
اين به جودت شد مسلم آن به جاه
آسمان سرگشته کي ماندي اگر
با ثبات جاه تو کردي پناه
عرصه تنگ سپهر تنگ چشم
کي تواند ديدن اندر سال و ماه
بر ثبات دولت آثارت دليل
بر دوام ملک انصافت گواه
بر در ملکت کرا آيد شگفت
گر کمر بندد نشابور و هراه
صادقان از خدمتت فارغ نيند
صبح صادق زان همي خيزد پگاه
تا که دارد آفتاب آسمان
از فلک ميدان و از انجم سپاه
آفتاب آسمانت باد تاج
و آسمان آفتابت باد گاه
بخت روزافزون و فرخ روز و شب
جاودان دولت فزا و خصم کاه