در مدح سلطان سليمان شاه

ملکا مملکت به کام تو باد
ملک هم نام تو به نام تو باد
ساحت آسمان زمين تو گشت
خواجه اختران غلام تو باد
حشمت از حشمت تو محتشم است
همه حشمت ز احتشام تو باد
هرچه قائم به ذات جز اول
همه را قوت از قوام تو باد
مشرق آفتاب ملت و ملک
شرف قصر و طرف بام تو باد
روز مي خوردن تو بدر و هلال
خوان نقل تو باد و جام تو باد
تير چون تير در هواي تو راست
طرفه چون طرف بر ستام تو باد
اشهب روز و ادهم شب را
پيشه خاييدن لگام تو باد
گرهي کان قضا بنگشايد
سخره دست اهتمام تو باد
زرهي کان قدر نفرسايد
خرقه تير انتقام تو باد
هرچه در تخته ازل سريست
همه در دفتر و کلام تو باد
هرچه در حربه اجل قهريست
همه در قبضه حسام تو باد
اي چو عنقا ز دام دهر برون
شير گردون شکار دام تو باد
وي چو کيوان زکام خصم بري
اوج کيوان به زير کام تو باد
از پي آنکه تا نگردد کند
نصل تقدير در سهام تو باد
وز پي آنکه تا نگيرد زنگ
تيغ مريخ در نيام تو باد
چشم ايام بر اشارت تست
گوش افلاک بر پيام تو باد
در جهان گر مقيم نيست مقام
ذروه قدر تو مقام تو باد
ور حطام زمانه باقي نيست
نعمت فضل تو حطام تو باد
تا که فرجام صبح شام بود
صبح بدخواه تو چو شام تو باد
در همه کاري از وقار و ثبات
پخته روزگار خام تو باد