ناز از اندازه بيرون مي کني
وز جگر خوردن دلم خون مي کني
هرچه من از سرکشي کم مي کنم
در کله داري تو افزون مي کني
ماه رخسارت نه بس در ميغ هجر
نيز با اين جور گردون مي کني
چون به يک نوع از جفا تن دردهيم
تازه صد نوع دگرگون مي کني
اينت دستي کاندرين بازي تراست
نيک خار از پاي بيرون مي کني
هر زمان گويي که من نيک آورم
اين سخن باري بگو چون مي کني
در حساب انوري هرگز نبود
کز تو اين آيد که اکنون مي کني