دل را به غمت نياز مي بينم
کارت همه کبر و ناز مي بينم
وان جامه که دي وصل ما بودي
اکنون نه بر آن طراز مي بينم
صد گونه زيان همي پديد آيد
سرمايه دل چو باز مي بينم
آنرا که فلک همي کند نازش
او را به تو هم نياز مي بينم
هين چند که زلف گرده تو
بر دست غمت دراز مي بينم