اي دلبر عيار ترا يار توان بود
غمهاي ترا با تو خريدار توان بود
با داغ تو تن در ستم چرخ توان داد
با ياد تو اندر دهن مار توان بود
بر بوي گل وصل تو سالي نه که عمري
از دست گل وصل تو پر خار توان بود
در آرزوي شکر و بادام تو صد سال
بر بستر تيمار تو بيمار توان بود
صد شب به تمناي وصال تو چو نرگس
بي نرگس بيمار تو بيدار توان بود
آنجا که مراد تو به جان کرد اشارت
با خصم تو در کشتن خود يار توان بود