گر وفا با جمال يار کند
حلقه در گوش روزگار کند
ماه دست از جمال بفشاند
گر بر اين پاي استوار کند
نازها مي کند جفا آميز
ور بنالم يکي هزار کند
با چنين اعتماد بر خوبي
نکند ناز پس چه کار کند
چشمش از بيشه ها جفا داند
زلفش از کارها شکار کند
اين دعا خوش بر آستين بندد
وين سزا نيک در کنار کند
دل و دينم ببرد و سود کنم
گر بر اين مايه اختصار کند
بارکش انوري که يارگر اوست
زين بتر صد هزار بار کند