اي مانده من از جمال تو فرد
هجران تو جفت محنتم کرد
چشميست مرا و صدهزار اشک
جانيست مرا و يک جهان درد
گردون کبودپوش کردست
در هجر تو آفتاب من زرد
در کار تو من هنوز گرمم
هان تا نکني دل از وفا سرد
جفت غمم و خوشست آري
اندي که منم ز درد تو فرد
با منت چون تويي توان ساخت
زهر غم چون تويي توان خورد