هرکس که ز حال من خبر يابد
بدعهدي تو به جمله دريابد
بر من غم تو کمين همي سازد
جانم شده گير اگر ظفر يابد
عشقت به بهانه اي دلم بستد
ترسم که بهانه دگر يابد
خواهم که دمي برآورم با تو
بي آنکه زمانه زان خبر يابد
دي بنده به دل خريد وصل تو
امروز به جان خرد اگر يابد
زان مي ترسم که هر متاعي را
چون نرخ گران شود بتر يابد