در صفت خانقاه و مدرسه

اي در علم و خانه دستور
چشم بد باد از آستان تو دور
رفته بر خط استوار عرشت
همدم خطه بقا فرشت
کوه پيش درت کمر بسته
زير بارت زمين جگر خسته
برده ابداعيان کن فيکون
چارحدت ز شش جهة بيرون
در حصار تو گنبد گردان
کو توال تو همت مردان
شد سعادت طلايه بر تبريز
تا فگندي تو سايه بر تبريز
از پي ضبط سفره و خوانت
تا مهيا شود سبک نانت
آسمان گشت و کوکبي انبوه
آسيابان بر آب بليان کوه
مال تبريز خرج خوان تو نيست
بال سرخاب را توان تو نيست
هر که رخ در رخ سپاس نهد
در جهان اينچنين اساس نهد