در صفت سراي معمور

اي همايون سراي فرخنده
که شد از رونقت طرب زنده
طاق کسري ز دفترت کسريست
هشت جنت ز گلشنت قصريست
خاکت از مشک و سنگت از مرمر
بادت از خلد و آبت از کوثر
کوه پيموده سنگ و بر سخته
بهر فرش تو تخته بر تخته
با زر شمسه تو در ياري
لاجورد سپهر زنگاري
کاشي و آجرت به هر خرده
مال قارون به دم فرو برده
گچ بام تو نه سپهر به دور
از ره کهکشان کشيده به ثور
کرده با شاخ گلبنت ز فلک
شاخ طوبي خطاب « طوبي لک »
نقشبندان کن به کنده گري
بر درت کرده عمر خود سپري
در تک اين رواق بالنده
پشت ماهي به گاو نالنده
ماه ازين طارم زمين مرکز
در دم آفتابت آجر پز
صحن معمورت آستان سپهر
سقف مرفوعت آشيانه مهر
چون ز سرخاب روي شاهد شنگ
داده سرخاب را جمال تو رنگ
کار سنگ از تو چون نگار شده
جام با سنگ سازگار شده