غزل

دل از ما بر گرفتي، ياد مي دار
جفا از سر گرفتي، ياد مي دار
به دست من ندادي زلف و بامن
به مويي در گرفتي، ياد مي دار
چو دستم تنگ ديدي، چون دهانت
کسي ديگر گرفتي، ياد مي دار
مرا درويش ديدي، رفتي از غم
رخم در زر گرفتي، ياد مي دار
دل من ريش کردي، ديگري را
چو جان در بر گرفتي، ياد مي دار
مرا چون حلقه بر در ديدي، اکنون
به ترک در گرفتي، ياد مي دار
گرفتي دست يکسر دوستان را
مرا کمتر گرفتي، ياد مي دار
چو ديدي در سر من سوز مهرت
ز کين خنجر گرفتي، ياد مي دار
چو سر گردان بديدي اوحدي را
زبانش بر گرفتي، ياد مي دار