غزل

نمي يابم برت چندان مجالي
که در گوش تو گويم حسب حالي
هوس دارم که هر روزت ببينم
و گر هر روز نتوان، هر به سالي
منم هر ساعت از هجرت به دردي
منم هر لحظه از عشقت به حالي
نه در کار بلاي هجر دستي
نه در خورد هواي عشق بالي
فضيحت گشته اي، بي خانماني
به غارت برده اي، بيجاه و مالي
سخن بسيار دارم، گر دلت را
ز پر گفتن نيفزايد ملالي