شماره ٧٧٩: صبح چون از روي مشرق رو نمود

صبح چون از روي مشرق رو نمود
صحن مينا روضه مينو نمود
گيسوي شب شد سفيد و آفتاب
نور شيبش از ته گيسو نمود
هندوي شب مرد و خورشيد آتشي
از براي سوز آن هندو نمود
سوي ساقي مدت تاريک هجر
بس اشارت کز خم ابرو نمود
چشمه خورشيد را در ته نشاند
عکس ساقي کز رخ ماهو نمود
ماه شبرو را چو گردون سلخ کرد
استخوانش در ته پهلو نمود
بنده خسرو دل به ساقي عرضه کرد
درد دل را پيش جان دارو نمود