شماره ٧٠٠: عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند

عاشقان خون جگر شربت مقصود کنند
اي خوش آن گريه که گه دير و گهي زود کنند
وصل جويان که دم از عشق برآرند روند
چون گدايان که دعاي غرض آلود کنند
باده کش دوزخيان، بهتر ازين متقيان
کز پي خلد برين طاعت معبود کنند
ناله سوختگان هست سرود ماتم
اجر آن به که گهي خلوت مقصود کنند
نيست بي يوسف خود رغبت بستان ما را
بلبلان، گر به چمن نغمه داود کنند
چه زيان دارد، اگر دلشدگان از تو گهي
زان زيان کار دو چشمت نظر سود کنند
من خسي را که بسوزند به کويت، غم نيست
غم از آنست که پيش در تو دود کنند
حق من در تو نگاهي ست سر رود دو چشم
که ز گريه حق خسرو همه نابود کنند