شماره ٦٩٠: غم مخور، اي دل که باز ايام شادي هم رسد

غم مخور، اي دل که باز ايام شادي هم رسد
هر کجا دردي ست آن را عاقبت مرهم رسد
در ميان آدمي و آنچه مقصودي وي است
گر بود صد ساله ره، چون وقت شد، يکدم رسد
گاو و خر را از غم و شادي عالم بهره نيست
خاص بهر آدم است، ار شادي و ار غم رسد
نسبت آدم درست آنگه شود با آدمي
کانچه بر آدم رسد آن بر بني آدم رسد
بگذر از انديشه چون مي بگذرد انديشه نيست
هر جفايي کان بر اهل عالم از عالم رسد
دوستان، خاک شمايم چون مي شادي خوريد
جرعه اي ريزيد تا اين خاک را زان نم رسد
خسروا، ناخوش مشو، کايام شادي در گذشت
بر خدا دل نه که خوش خوش کام شادي هم رسد