شماره ٦٧٣: گر کني ياري و گر آزار، بر من بگذرد

گر کني ياري و گر آزار، بر من بگذرد
هر چه مي خواهي بکن، اي يار، بر من بگذرد
گفتي، ار من بگذرم زين سو بود بر تو بستم
اين ستم، اي کاشکي هر بار بر من بگذرد
صبحدم مست شراب شوق بيرون اوفتم
بسکه شب در ناله هاي زار بر من بگذرد
زودتر خاکم کن، اي گردون، مگر بختم بود
کان خرامان سرو خوش رفتار بر من بگذرد
اي خوش آن ديوانگي و مستي و رسواييم
کز پي نظاره اي آن يار بر من بگذرد
هر سحرگاهي فرستم جان به استقبال او
تا مگر بويي ازان گلزار بر من بگذرد
رفت عمر و گفتگوي عشق از خسرو نرفت
عمر باقي هم درين گفتار بر من بگذرد