شماره ٦٤٩: عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه اند

عاشقان تو ز تو تا صبح در خونابه اند
گر چه بهتر مصلحت پيشت به لاغ و لابه اند
زار مي نالند و مستانند، اگر جامي بود
گر چه هر شب تا سحر چون ماهيي برتابه اند
چنگ من ناله است مي خون جگر و اصحاب تو
همنشين بربط و همزانوي قرابه اند
تا تو دست جود بگشادي، فلک بيکار ماند
اختران در هفت گنبد صورت گرمابه اند
آفت خسرو شدند اين هر دو چشم و لاجرم
من ز شان در خون و شان از خويش در خونابه اند