شماره ٥٩٩: بي ياد تو غم جهان نسوزد

بي ياد تو غم جهان نسوزد
بي آه من آسمان نسوزد
پيش رخ آتشين تو شمع
سوزند، ولي چنان نسوزد
گر شمع نخوانمت مشو گرم
زاتش گفتن زبان نسوزد
بي رنگ رخ تو ز آتش غم
سرمايه دوستان نسوزد
ياد تو چو در دلم در آيد
جز مغز استخوان نسوزد
سوزد دل خود، اگر بگويم
دل نيست که در زمان نسوزد
آتش به چنان دلي در افگن
کاندر غم دوستان نسوزد
از غمزه مسوز عالمي را
تا بنده در آن ميان نسوزد
زينسان که بسوخت خسرو از آه
نبود عجب، ار جهان نسوزد