شماره ٥٩٦: گر دلبر من بر من آيد

گر دلبر من بر من آيد
دل در بر و روح در تن آيد
شبها ز هوا گرفته ام باز
وقت است که در نشيمن آيد
ترسم که در انتظار رويش
رويم به نماز خفتن آيد
شد موسم آنکه در گلستان
بلبل به نوا به گفتن آيد
ابر آب زند ز ديده بر خاک
فراش صبا به رفتن آيد
وز ناله مرغ و گريه ابر
گل خندد و در شکفتن آيد
ساقي کشد انتظار بلبل
تا باز گلي به گلشن آيد
چون شمع ستاده ام به يک پا
پروانه اگر به کشتن آيد