شماره ٥٣٩: مرا تا با تو افتاده ست پيوند

مرا تا با تو افتاده ست پيوند
نه در گوشم نصيحت رفت و نه پند
دل من مي جهد هر لحظه از جاي
به ديدارت چنانم آرزومند
ندارم صبر، اگر باور نداري
بگير، اينک بيا، دستم به سوگند
که ني رسم محبت من نهادم
که رفته ست اول اين حکم از خداوند
زبام آسمان فراش فطرت
برآمد، زير پا اين طشت افگند
دلم خون است از شوق وصالت
چو مادر در فراق کشته فرزند
هزاران چشمه از چشمم روان است
که سنگين تر غمي دارم ز الوند
نباشد جان مشتاقان بيدل
ز جانان بيش ازين مهجور و خرسند
برو اين خسرو بيجان دل زار
تن بيچاره بيجان بيش مپسند