شماره ٥٣٨: ز اهل عقل نپسندد خردمند

ز اهل عقل نپسندد خردمند
که دارد رفتني را پاي در بند
نصيب امروز برگير از متاعي
که فردا گرددش غيري خداوند
لباس زندگي بر خود مکن تنگ
که چون شد پاره، نتوان کرد پيوند
به صورت خوش مشو، از روي معني
ني خامه نکوتر از ني قند
نصيحت گوهري دان کان نزيبد
مگر در گوش دانا و خردمند
مخور غم بهر فرزندي و مالي
که مالت دين بس است و صبر فرزند
اگر خواهي نبيني رنج بسيار
به اندک مايه راحت باش خرسند
به رعنايي منه بر خاکيان پاي
که ايشان همچو تو بودند يک چند
شنو، اي دوست، پند، اما چو خسرو
مشو کو گويد و خود نشنود پند